سلام به دوستان گلم که این جا هم سر می زنند....
و اما از روزانه های ما....
این چند روز تعطیلی را با داداش کوچیکه و همسرش رفتیم شمال.....خوب بود....خوش گذشت..... و به سلامتی برگشتیم....
برای تعطیلات عید هم دلمان می خواهد برویم شهرمان دلمان برای مامان و بابا جان تنگیده.....اما همسری نمی آد و باید با قطار یا اتوبوس برویم که یه کم تنبلیمان می آید....هنوز تصمیم نگرفتیم و ممکن است دیر شود و دیگر بلیط گیرمان نیاید.....هم تولد داداش کوچیکه هست هم دیدن مادرخانمی اینا.....
از اوضاع کار بگوییم که همش جلسه و کار ....خیلی کارهایمان عقب است و چند تا گزارش با هم افتاده....وقت کم داریم ....از طرفی حقوقمان سر وقت نیست و با دو سه ماه تاخیر حقوق می دهند که کمی آزار دهنده شده است و رقبتی برای اضافه کار نمی ماند.....
از اوضاع خودمان بگوییم که کل ماه رمضان را بند سه دندان عصب کشی بودیم و هنوز هم تموم نشده....هنوز درد می کند و ما نمی فهمیم این چه جور عصب کشی است که هنوز تا صبح درد داریم....و فقط کدیین می دهد که ما بخوریم.....برای همین روزه هایمان هم سر این دندانپزشکی نابود شد.....
خدا را شکر این ماه هم به خوبی گذشت....نشد خیلی روزه بگیریم اما سعی خودمان را کردیم....خدا را شکر
دلمان می خواهد کمی زندگیمان را نظم ببخشیم و برنامه ریزی کنیم.....اما هنوز نشده و دلمان می خواهد همچنان به استراحت و بدون مسوولیت یا برنامه خاصی بگذرانیم.....
کارهایی که باید بکنم.....چک آپ کامل برای سلامتیمان...... برنامه ریزی برای خواندن زبان......رسیدن به خانه و زندگیمان....خونه تکانی اساسی......نظم دادن به کارهای ماهانه مثل آرایشگاه و ....گشتن دنبال یک کار خوب....
امید با خدا....